رمان انلاین توقع دل

‍ #برشی_از_کتاب
?توی ماشین ناهید سرشو به شیشه تکیه داده بود و چشماشو بسته بود ولی قطرات اشک، از چشمای بسته اش روون بود.
فکرم رفت به دوران مدرسه و شیطنت های ناهید. چقدر این دختر شاد بود و الان…
نمی تونم برای یک لحظه خودمو جای ناهید بزارم. خیلی سخته، اینکه عشقت بهت خیانت کنه.

از تو آیینه خیره میشم به ناهید. با اینکه خیلی گریه کرده و چشمها و صورتش پف داره و هیچ آرایشی روی صورتش نیست، خیلی زیبا و جذابه.
اخلاقشم که میدونم، باهاش بزرگ شدم. یک فرشته ی مهربونه.

نگاهمو از ناهید میگیرم و آفتاب گیرو میدم پایین و از تو آیینه اش به صورت خودم زل میرنم.
من یه دختر کاملا معمولی ام. زیبایی ام مثل ناهید خیره کننده نیست. مثل ترنم هم عرضه ندارم به مدد لوازم آرایشی، کمی چهره امو زیباتر کنم.
ساده ام و سادگیمو دوس دارم. اخلاقم اعتراف میکنم، فوق العاده بچگونه اس.

یهو… دلم هری میریزه پایین. سعید واقعا منو دوس داره؟ منی که قیافه ام معمولی و اخلاقم گاهی اوقات تنده؟
?برگرفته از ? رمان توقع دل
✍️نویسنده: فاطمه نیساری

عضویت در کانال تلگرام

دیدگاه ها

۰ دیدگاه


نظرتان را ارسال کنید.

لطفاً از درج نظرات غیرمرتبط با این صفحه خودداری کنید.